الهیات تطبیقیالهیات تطبیقی، رشتهای علمی و آکادمیک است که میکوشد میان مدعیات مربوط به معناداری و حقیقت در فضای کثرتگرایی دینی و مدعیات مربوط به معناداری و حقیقت در تفسیرهای نوین یک سنت دینی، همبستگیهای انتقادی دوسویه برقرار نماید. در واقع نوعی «فلسفه الهیات» یا «پدیدهشناسی الهیات» و دارای صبغه شدید هرمنوتیکی و غیرهنجاری و مقایسهای است و هرگز نباید آن را با علم کلام رایج یا دفاعیات کلامی یکی انگاشت. الهیات تطبیقی در میان سایر سنتها نیز تکامل یافته است؛ که از آن جمله است، الهیاتهای جهانی سوآمی ویوِکاناندا، و آناندا کوماراسوآمی، الهیات تطبیقی بودایی ماسائو آبه، و الهیات جهانی اسلامی قدسگرای دکتر سیدحسین نصر. ۱ - مفهومشناسیاصطلاح «الهیات تطبیقی» از نظر تاریخی به گونههای مختلفی به کار رفته است: ۱.۱ - از نگاه تاریخی۱. بخشی از رشته «دینپژوهی تطبیقی» که در آن مورخ ادیان، نظامهای گوناگون الهیات ادیان مختلف را تجزیه و تحلیل میکند. ۲. برخی از محققان در حوزه «علم دین» یا «تاریخ ادیان» این اصطلاح را برای نمایاندن وجهی از آن علم به کار بردهاند. به عنوان نمونه، ماکس مولر در کتاب «درآمدی بر علم دین» این اصطلاح را در اشاره به بخشی از «علم دین» به کار میبرد که صُوَر تاریخی دین را تجزیه و تحلیل میکند، در مقابل «الهیات نظری» که در آن شرایط فلسفی امکان پدید آمدن دین، بررسی میشود. ۱.۲ - از دیدگاه پژوهشگران معاصراما پژوهشگران معاصر حوزه تاریخ ادیان یا دینپژوهی، اصطلاح «الهیات تطبیقی» را به معنای مورد نظر مولر به کار نمیبرند. در حوزه تخصصی امروز، این اصطلاح به دو گونه متفاوت فهمیده میشود: ۱: به همان معنای تحقیق تطبیقی در زمینه پژوهش عُرفی تاریخ ادیان که در آن الهیاتهای متفاوتی از سنن مختلف از طریق برخی روشهای تطبیقی موجود در این رشته، با یکدیگر مقایسه میشوند. الهیات تطبیقی در این اصطلاح شبیه اصطلاح «فقه مقارن» در حوزههای علمیه است. ۲: الهیات تطبیقی در کاربرد رایج آن، به تحقیقی الهیاتی ـکه گاه «الهیات جهانی» یا «الهیات جامع» نامیده میشودـ اطلاق میگردد که به بررسی نه یک سنت دینی، بلکه دو یا چند سنت دینی پرداخته، آنها را بر پایه مبانی الهیاتیشان با یکدیگر مقایسه میکند. گاهی نیز این اصطلاح به مطالعه الهیاتی دو یا چند سنت دینی بدون پایبندی و تمایل به هیچ سنت خاص اطلاق میگردد. در هر یک از این مدلهای الهیاتی، واقعیت کثرتگرایی دینی به وضوح مدنظر است، به نحوی که در واقع هر مکتب الهیاتی در هر سنتی، خود یک الهیات تطبیقی به شمار میآید. [۱]
. David Tracy، "Comparative Theology"، in Encyclopedia of Religion، Vol ۱۴، p۴۴۶
۲ - ماهیتهر مکتب الهیات معاصر که در بررسی خود نسبت به یک سنت خاص، محتوای الهیاتی (مثبت یا منفی) را با واقعیت کثرتگرایی دینی وفق میدهد، در حکم یک الهیات تطبیقی عمل میکند، چه این نام را بر خود بگذارد یا نه. تاریخ و ماهیت این رشته نوین و در حال ظهور الهیات تطبیقی به عنوان الهیات، نیازمند تحلیل دقیقتر است. از میان پرسشهای الهیاتی که الهیات تطبیقی مطرح میکند، میتوان این موارد را نام برد: ۱: هر دینی با مسائل انسانی (نظیر رنج، جهل، گناه) چگونه برخورد میکند و تلقی خاص آن دین درباره این مسائل چگونه با سایر تفاسیر آن دین از وضعیت بشری ارتباط مییابد؟ ۲: این دین چه شیوهای را برای رسیدن به تحول نهایی (اشراق، حریت، رستگاری، آزادی) عرضه میکند، و ربط آن با سایر شیوهها چیست؟ ۳: تلقی این دین از ماهیت واقعیت غایی (طبیعت، امر قدسی، امر مقدس، خدا، خدایان) چیست، و این تلقی با تلقی سایر سنتها چه ارتباطی دارد؟ [۲]
خرمشاهی، بهاءالدین، الهیات تطبیقی، ارغنون، ش۵-۶، ص۲۷۴.
الهیات تطبیقی همواره بر نوعی کثرت و تنوع ادیان مبتنی است، یعنی اینکه به دینهای مختلف توجه میکند و هرگز به یک دین خاص محدود نمیشود و از دیگر سو همواره از نوعی رهیافت تاویلگرایانه یا هرمنوتیکی سود میجوید، زیرا در پی مقایسه نظامهای الهیاتی مختلف و کشف معنا و تفسیر آنها میباشد و با تفسیرهای مختلف الهیاتی سروکار دارد. بنابراین هر متکلمی که بخواهد در حوزه الهیات تطبیقی کار کند، ناگزیر از دانستن تئوریهای هرمنوتیکی و تسلط کافی بر دانش هرمنوتیک است. توجه اکید به این نکته ضرورت دارد که الهیات تطبیقی به معنای امروزین آن، خصلتی توصیفیـتاریخی و مقایسهای و هرمنوتیکی دارد و رشتهای غیرهنجاری است. یعنی تعبیر الهیات نباید ما را بفریبد که بپنداریم اینجا نیز سخن بر سر صدق و کذب ادیان یا حق و باطل است. [۳]
همتی، همایون، باز سخنی در الهیات تطبیقی، نامه فلسفه، ش۱۱، ص۱۵۱.
الهیات تطبیقی دانشی است که هم چون تاریخ تطبیقی ادیان یا دینشناسی تطبیقی به توصیف و مقایسه و معرفی وجوه اشتراک و تفاوت نظامهای الهیاتی گوناگون میپردازد. بنابراین نتایج نهایی کاوش متخصصان الهیات تطبیقی، هیچ گاه از پیش معلوم نیست و آنان خود را ملزم به اثبات یا رد عقاید خاصی نمیدانند. [۴]
هانس کلیم کیت، مقدمهای بر الهیات معاصر، ترجمه همایون همتی، تهران، انتشارات نقش جهان، ۱۳۷۹ش، اول، ص۱۸۶.
با وجود اختلافات اساسی در استنباطهای الهیاتی، الهیات تطبیقی همواره با رویکرد الهیاتی صریح به کثرتگرایی دینی موافق است. الهیات تطبیقی رشتهای هرمنوتیکی و الهیاتی است که بین دو تفسیر متمایز اما مرتبط، پیوند انتقادی متقابل برقرار میکند. این دو تفسیر عبارتند از: تفسیر الهیاتی از مسائل اساسی دین با فرض کثرتگرایی دینی در یک فرهنگ نوظهور جهانی و تفسیر پاسخهای یک سنت دینی خاص به همان کثرتگرایی دینی. هر یک از الهیاتهای تطبیقی جدید (مسیحی، یهودی، هندویی، اسلامی و...) با همه الهیاتهای سنتی که اجازه تاویل تطبیقی در حوزه عملکرد الهیات را نمیداد، به صراحت (از طریق ادعای انحصار) یا به طور تلویحی (با نفی فایدهمندی آن) متفاوت است. [۵]
. David Tracy، "Comparative Theology"، in Encyclopedia of Religion، Vol ۱۴، p۴۴۷
در الهیات معاصر به تطبیق مباحث الهیاتی با یافتهها و دادههای علوم انسانی و علوم اجتماعی نیز عنایت خاصی شده است و تعامل علم و الهیات، فلسفه و الهیات، فرهنگ و الهیات از مسایل مهم الهیاتی روزگار ماست که غالباً دارای وجوه معرفتشناسانه نیز هستند. طرح «پرسشهای وجودی» و «وضعیتهای مرزی» مربوط به فلسفههای اگزیستانس، چالشها و ضرورتهایی را برای الهیات پدید آورده و موجب شده که الهیات هرچه بیشتر به دادههای علومی مثل روانشناسی، جامعهشناسی، انسانشناسی با شاخهها و گرایشهای متعددی که دارند، توسل جوید که نتیجه آن افزایش صبغه تطبیقی الهیات است. [۶]
هانس کلیم کیت، مقدمهای بر الهیات معاصر، ترجمه همایون همتی، تهران، انتشارات نقش جهان، ۱۳۷۹ش، اول، ص۱۹۲-۱۹۳.
حاصل سخن آنکه، رشته الهیات تطبیقی، رشتهای علمی و آکادمیک است که میکوشد میان مدعیات مربوط به معناداری و حقیقت در فضای کثرتگرایی دینی و مدعیات مربوط به معناداری و حقیقت در تفسیرهای نوین یک سنت دینی، همبستگیهای انتقادی دوسویه برقرار نماید. [۷]
. David Tracy، "Comparative Theology"، in Encyclopedia of Religion، Vol ۱۴، p۴۵۴
نکته دیگر اینکه، الهیات تطبیقی یک رشته نوظهور است که در باب رهیافت و روش و نیز نتایج آن هنوز هیچ اتفاق نظری وجود ندارد و شاید همین ابهام در هویت این رشته است که سبب شده گاهی آن را با دینپژوهی و زمانی با فلسفه دین و یا برخی رشتههای دیگر درآمیزند و یا بنابر تلقی رایج از الهیات که دانشی هنجاری و مدافعهگرانه است، آن را رشتهای هنجاری و درون دینی و مبتنی بر پیشفرضهای خاص بپندارند، در حالی که چنین نیست و الهیات تطبیقی در واقع نوعی «فلسفه الهیات» یا «پدیدهشناسی الهیات» و دارای صبغه شدید هرمنوتیکی و غیرهنجاری و مقایسهای است و هرگز نباید آن را با علم کلام رایج یا دفاعیات کلامی یکی انگاشت. [۸]
هانس کلیم کیت، مقدمهای بر الهیات معاصر، ترجمه همایون همتی، تهران، انتشارات نقش جهان، ۱۳۷۹ش، اول، ص۱۹۳.
۳ - تاریخچهرواقیان نخستین غربیانی بودند که تلاش نمودند وجود باورهای مشترک را در درون تنوع باورهای جهان باستان احراز نمایند. آنان با وضع اصطلاح «دین طبیعی» موفق به این امر گردیدند. برجستهترین شخصیتی که در قرون وسطی علایق تطبیقگرایانه داشت، فیلسوفـمتکلم مسیحی، نیکولاس کوزایی بود. [۹]
همتی، همایون، باز سخنی در الهیات تطبیقی، نامه فلسفه، ش۱۱، ص۱۵۳.
در دوره رنسانس متفکران مسیحی از جمله مارسیلیو فیچینو، جیووانی پیکو دلا میراندولا، جیوردانو برونو به احیای اساطیر باستان پرداختند، تا علاوه بر تامین اهداف الهیاتی مسیحی خود، از وجود «سنت باطنی» به عنوان جریان مشترکی که در همه ادیان معروف عصر قدیم و جهان مدرن، حضور دارد، دفاع نمایند. [۱۰]
همتی، همایون، باز سخنی در الهیات تطبیقی، نامه فلسفه، ش۱۱، ص۱۵۳.
در سدههای پانزدهم تا هفدهم، توجه تازهای به ادیان باستان و نیز ادیان آمریکایی و آسیایی پیدا شد. قابل توجهترین نمونه پژوهش در زمینه «الهیات تطبیقی» در این دوران، اثر یک مبلغ یسوعی در چین به نام ماتیو ریکچی درباره آیین کنفوسیوس بر مبنای الهیات مسیحی بود. نامهها و گزارشهای ریکچی در جلب توجه متفکرانی همچون لایبنیتس، ولتر، کریستیان ولف و گوته به دین چینی، در قرن هجدهم تاثیر عمیقی داشت. علایق الهیاتی تطبیقی عصر روشناندیشی نوعاً معطوف به آیین کنفوسیوس قدیم بود (که به طرز عجیبی «دین طبیعی» قرن هجدهم شمرده میشد.) و به تائویسم و بودیسم چینی به ندرت توجه میشد. [۱۱]
همتی، همایون، باز سخنی در الهیات تطبیقی، نامه فلسفه، ش۱۱، ص۱۵۳-۱۵۴.
برجستهترین الهیدان مسیحی جانشین هگل و شلایر ماخر در قرن بیستم، ارنست تروئلچ است. او به چندین رشته مختلف اشتغال داشت: هم مورخ بزرگ مسیحیت بود، هم جامعهشناس دین، هم مفسر «علمالادیان» تطبیقی جدید، هم فیلسوف ایدهآلیست دین، و بالصراحه یک متکلم مسیحی بود. او در تمام این رشتهها تاکید داشت که الهیات مسیحی به عنوان یک رشته علمی و دانشگاهی باید به شیوههای انتقادی خود را نه تنها به فلسفه بلکه به رشتههای جدید جامعهشناسی دین و علمالادیان جامع پیوند دهد. اما دیری نپایید که خوشبینی نسبی و نیز علایق الهیات تطبیقی متکلمان پروتستان لیبرال و کاتولیک متجدد ناپدید گشت. کارل بارث در آثار خود، قسمت اعظم الهیات پروتستان لیبرال از جمله تطبیقگرایی را رد کرد و «الهیات دیالکتیکی» یا الهیات «اصلاح دینی» را به عنوان بدیل آن مطرح نمود. وی معتقد بود که الهیات مسیحی، رشتهای است که در ذات خود ارتباطی با مساله عمده ماهیت دین که شامل مسیحیت به عنوان یک دین نیز میگردد، ندارد. الهیات مسیحی فقط با مساله معنای انکشاف خدا در کلمه عیسی مسیح، شکل میگیرد. بدینسان، هرگونه توجهی از جانب الهیات مسیحی به تحلیلهای تطبیقی ادیان، از نظر نقش صرفاً الهیاتی آن، نابجا بود. متالهان نامدار معاصر بارث، یعنی رودلف بولتمان و پل تیلیش طرح او را دنبال کردند. سه تن از بنیانگذاران پدیدارشناسی، یعنی ناتان سدربلوم، گراردوس فاندرلیو و رودلف اتو نیز کارهای پدیدارشناختی و تاریخی خود در باب دین را با پیشنهادات سازندهشان درباره الهیات مسیحی پیوند زدند. الهیات تطبیقی در میان سایر سنتها نیز تکامل یافته است؛ که از آن جمله است، الهیاتهای جهانی سوآمی ویوِکاناندا، و آناندا کوماراسوآمی، الهیات تطبیقی بودایی ماسائو آبه، و الهیات جهانی اسلامی قدسگرای دکتر سیدحسین نصر. [۱۲]
. David Tracy، "Comparative Theology"، in Encyclopedia of Religion، Vol ۱۴، p۴۴۸-۴۵۱
۴ - پانویس
۵ - منبعسایت پژوهه، برگرفته از مقاله «الهیات تطبیقی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۰۷/۱۳. ردههای این صفحه : کلام مسیحیت | مباحث کلامی
|